شرمندگی و مردانگی ...

ساخت وبلاگ
جی کی رولینگ خالق هری پاتر راجع به افسرگی می‌گه؛ توصیف افسردگی برای کسی که هرگز آنجا نبوده بسیار سخت است، چرا که افسردگی اندوه نیست. غم و اندوه را می‌شناسم. اندوه، گریه و احساس است. اما افسردگی یخ‌ زدن احساس است...احساسات کاملاً توخالی... زیگموند فروید هم افسردگی رو اینطور تعریف می‌کنه: افسردگی از جنس "غم" نیست! خشم است، خشمی علیه خود! خشمی که رو به درون چرخیده و حمله می‌کند... دردناک‌ترین قسمت ماجرا اینجاست که فرد افسرده این یخ زدن احساسات رو کاملا متوجه است و درک می‌کنه؛ سعی می‌کنه خوب شه، بخنده و رها باشه ولی همونطور که پائولو کوئیلیو نوشته افسردگی شبیه گرفتار بودن تو یک تله است، می‌دونی گیر کردی ولی نمی‌تونی رها بشی و این یکی از دقیق‌ترین تعریف‌ها از حال آدم افسرده‌ست... «رونوشت از @iTweeTer» شرمندگی و مردانگی ......
ما را در سایت شرمندگی و مردانگی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sinamoradic بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 21:13

شاید برنامه‌نویس ایرانی یکی غمگین‌ترین موجودات کره زمین باشه، چون بیشتر سایت‌های تخصصی مورد نیازشون تحریم هستن، باقیشونم بنا به دلایلی که از درک ما و هر موجود هوشمند دیگه‌ای خارجه فیل‌تر! حتی مورد وجود داره سایتی که کلا تحریم بوده اما بعد فیل‌تر هم شده!اون‌هایی که نه فیل‌ترن نه تحریم به لطف وحشت عجیب مسئولین ج.ا از شبکه آزاد جهانی به اندازه‌ای کند هستن که جون و عمر برنامه‌نویس هنگام استفاده ازشون هربار نصف میشه. هیچ‌وقت، هیچ‌وقت نمی‌تونی بفهمی دلیل کار نکردن فلان سرویس بخاطر تحریمه یا فیل‌تر یا سرعت افتضاح اینترنت یا اشکال فنی، ندونستن دلیل خودش باعث سردرگمی و غیر قابل حل کردن مسائل میشه...برنامه‌نویس‌های ایرانی هرروز حداقل یک بار با لیستی مواجه میشن از کل کشورهای جهان، به استثنای ایران! احساس حقارتی دائمی...برنامه‌نویس‌های ایرانی هرروز برای انجام ساده‌ترین فعالیت‌های اینترنتی با این پیغام که این سرویس در منطقه‌ای که شما هستید در دسترس نیست یا تحریم هست مواجه میشنبه خاطر برابر بودن ارزش ریال با پشکل امکان خرید هیچ سرویسی که می‌تونست کارمون رو بسیار راحت بکنه رو نداریم و مجبوریم بارها وقتمون رو صرف اختراع دوباره‌ی چرخ بکنیم. البته این موارد برای برنامه‌نویس‌های حکومتی و دولتی طبیعتا فرق می‌کنه، اون‌ها همون‌هایی هستن که فیل‌تر میکنن و فیل‌تر نمیشن، همون‌هایی به اینترنت آزاد و بدون تحریم پرسرعت دسترسی دارن و از دلارهای بیت‌المال می‌تونن برای منافع شخصی خودشون و هفت نسل بعدتر از خودشون خرج کنن. روزی هزار بار خودم رو برای اینکه برنامه‌نویسی و به طور کلی فن‌های مرتبط با کامپیوتر رو به عنوان شغلی برای زندگی انتخاب کردم نفرین می‌کنم. قطعا برنامه‌نویس ایرانی یکی بیچاره‌ شرمندگی و مردانگی ......
ما را در سایت شرمندگی و مردانگی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sinamoradic بازدید : 91 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 17:05

چوپانی تعریف می‌کرد:سال‌ها پیش من و چوپان دیگری به نام فتح‌اله که همسن پدر من بود، گله روستا را به چرا می‌بردیم. مرز ده ما با ده مجاور که یک رودخانه پر آبی بود.بین دو ده از سالیان دور بر سر ورود گوسفندان به مراتع یکدیگر اختلاف زیادی بود که گاها به زد و خورد هم می‌کشید.یک روز از سر غفلت گله ما از رودخانه گذشت و به مراتع دشمن رسیده بود. ناگهان هیکل درشت و غضبناک غضنفر چوپان آن ده نمایان شد. گله ما را مصادره کرد. و گفت یکی از شما بیاید این ور آب تا گله را آزاد کنم. ما از نیت اصلی‌اش آگاه بودیم.فتح‌اله به من گفت تو برو. من گفتم می‌ترسم مرا کتک بزند. فتح‌اله گفت: خودش و هفت جدش غلط می‌کند حتی اگر نگاه چپی به تو کند.القصه من لرزان لرزان از رود گذشتم و به نزد غضنفر رسیدم ناگهان مرا گرفت و چوبش را به علامت زدن بالا برد. فتح‌اله از آن سوی رود داد زد و گفت اگر مردی و تخم پدرتی بزنش تا ببینی چه سرت بیاورم.غضنفر ترکه گز را چنان به پای من زد که جیغ من به هفت آسمان رسید.غضنفر رو به فتح‌اله کرد و گفت دیدی زدمش و تو هیچ غلطی نکردی.فتح‌اله گفت فلان فلان .... اگر یک‌بار دیگر بزنیش دودمانت را ریشه کن می‌کنماینار غضنفز چنان با ترکه به پشت من کوبید که خون از پوستم بیرون زد. و گفت بفرما بازم زدمشفتح‌اله این بار گفت فلان فلان شده قرمسا....نه خیر من دیدم اگر  رجز خوانی  فتح‌اله ادامه پیدا کند غضنفر مرا نابود خواهد کرد. شروع کردم به التماس که ببخش. غلط کردم و تعهد می‌دهم دیگر گله وارد مراتع شما نشود.غضنفر آخرین ترکه را البته کمی آرام‌تر بر کفل ما کوبید و رفت.من، دست و پا و پشت شکسته گله را راندم و به نزد فتح‌اله آمدم.داشتم بی‌هوش می‌شدم که شنیدم فتح اله می‌گفت: به روح پدرم قسم اگر یک بار دی شرمندگی و مردانگی ......
ما را در سایت شرمندگی و مردانگی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sinamoradic بازدید : 88 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 17:05

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم. با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند! حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین! حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گرد هم سوخته بود… برگرفته از @AjibJaleb_tm شرمندگی و مردانگی ......
ما را در سایت شرمندگی و مردانگی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sinamoradic بازدید : 80 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 17:05